Tuesday, January 15, 2013

خاطرات حاج سیاح درباره وضع اجتماعی ایران در سالهای پایانی حکومت قاجار




  «حاج سياح » محقق و جهانگرد ايراني، در بازگشت از سفرِی به دور دنيا در کتاب «خاطرات » خودش که از جالبترين آثار زبان فارسِی قرن حاضر است در توصيف وضع اجتماعِی ايران آنروز نوشت : "جماعت عمامه به سر همه جا را پر کرده اند و همه مقامات را صاحب شده اند. کسِی نمي داند کداميک از آنها فهم و سواد دارد و کدام ندارد. همه نام آيت اله و حجت الاسلام و شيخ و ملادارند، و کارشان اين ست که به اسم شريعت هر چه مي خواهند بکنند و جلو هرچه را که نميخواهند بگيرند. تکفيرمي کنند. معامله بهشت و جهنم مي کنند. کسِی جرئت ندارد بگويد آقا دروغ مي گويد، زيرا بيرق واشريعتا بلند مي شود.به آنها ايراد مي گيري، مي گويند ايراد به مجتهد جايز نيست. تکذ يب مي کني، مثل اين است که خدا و پيغمبر را تکذيب کرده اي. به هيچ آخوند گردن کلفتی نمي توان گفت که مجتهد نيست يا عادل نيست، زيرا جمعی قلچماق پشت سرش دارد که هر چه بگويد مي کنند. … و اما مردم، گرد اندوه بر روِی همه نشسته،  رنگها زرد، بدنها لاغر، لباسها کثيف، لبها آويخته، چشمها بر زمين. گويا خرمی  و نشاط از اين مملکت بار بسته است و بغير از نوحه وگريه چيزِی نمانده است. آنچه از اسلام باقی است زيارت رفتن و نماز جمه خواندن و نعش کشی است، وگرنه واجبات شرع متروک است».

اگر حاج سیاح دیگری امروز بخواهد درباره ایران بنویسد، چه خواهد نوشت ؟

…و در آخرين سال همين قرن ، حاج سياح ديگرِی که قصد وقايع نگارِی داشته باشد، احتمالا در توصيف وضع اجتماعِی ايران سال ۲۰۰۰ خواهد نوشت :»….جماعت عمامه به سر همه جا را پر کرده اند و همه مقامات را صاحب شده اند. کسِی نمي داند کداميک از آنها فهم و سواد دارد و کدام ندارد. همه نام آيت اله و حجت الاسلام و شيخ و ملادارند، و کارشان اين ست که به اسم شريعت هر چه مي خواهند بکنند و جلو هرچه را که نميخواهند بگيرند. تکفيرمي کنند. معامله بهشت و جهنم مي کنند. کسِی جرئت ندارد بگويد آقا دروغ مي گويد، زيرا بيرق واشريعتا بلند مي شود.به آنها ايراد مي گيري، مي گويند ايراد به مجتهد جايز نيست. تکذ يب مي کني، مثل اين است که خدا و پيغمبر را تکذيب کرده اي. به هيچ آخوند گردن کلفتی نمي توان گفت که مجتهد نيست يا عادل نيست، زيرا جمعی قلچماق پشت سرش دارد که هر چه بگويد مي کنند. … و اما مردم، گرد اندوه بر روِی همه نشسته،  رنگها زرد، بدنها لاغر، لباسها کثيف، لبها آويخته، چشمها بر زمين. گويا خرمی  و نشاط از اين مملکت بار بسته است و بغير از نوحه وگريه چيزِی نمانده است. آنچه از اسلام باقی است زيارت رفتن و نماز جمه خواندن و نعش کشی است، وگرنه واجبات شرع متروک است».


برگرفته از کتاب تولدی دیگر نوشته اندیشمند فرزانه دکتر شجاع الدین شفا 



No comments:

Post a Comment